پادشاه ایران جمشید، شب بیست و نهم فروردین، در خواب دید ایران را آذین بسته اند اما هیچ کس را نمی شناخت. آدمها تن پوش دیگری داشتند. همه می دویدند، یکی گفت: اینجا چرا ایستاده ای؟! جشن نوروز به زودی فرا می رسد باید آن را با خویشاوندانت پاس بداری. جمشید با تعجب گفت: فردا جشن نوروز را آغاز می کنم. چرا امروز می دوید؟ آن مرد گفت: جمشید ده هزار سال پیش این جشن را بر پا نمود. زودتر به خانه ات رو که خویشاوندانت چشم بدر دارند. جمشید از خواب پرید و فهمید جشن نوروز جاودانه است. او نوروز را به روشنی و بزرگی برگزار نمود و در آنجا رو به ایرانیان کرد و گفت: اگر شدنی بود هر روز را نوروز می نامیدم . نوروز ایرانیان، فرخنده جشن زمین و آدمیان است و چه روزی زیباتر از این روز؟

داستان کوتاه آموزنده

داستان کوتاه آموزنده/شماره8

داستان کوتاه آموزنده/شماره7

داستان کوتاه آموزنده/شماره6

داستان کوتاه آموزنده/شماره5

داستان کوتاه آموزنده/شماره4

داستان کوتاه آموزنده/شماره3

داستان کوتاه آموزنده/شماره2

نوروز ,جشن ,جمشید ,خویشاوندانت ,خواب ,نمود ,جشن نوروز ,نوروز را ,جاودانه است ,است او ,نوروز جاودانه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تی تی دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. دیدار کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. aerospace-engineering-blog shabnambahari بچگي حقوق دایره مینا باغ عروسی تهران shabmahtabi51 shopping 11